می جویمت هنوز در قلب خود ولی
باور نمی کنی ، عشق منی هنوز
می بویمت هنوز در کنج بسترم
باور نمی کنی ، عشق منی هنوز
از تو به خود رسید مرغ دلم ولی
باور نمی کنی ، عشق منی هنوز
بیخود شدم زخود بایک نگاه تو
پرپر شدم من از موج صدای تو
می خوانمت هنوز با هر نفس ولی
یادم نمی کنی در قلب خود هنوز
روشن تر از بهار
دورم کنم از غبار
غمنامه مرا
نابودکن ، ببار
باور نمی کنی ، باور نمی کنی
این غصه مرا آخر نمی کنی
آتش گرفتم از ناباوری تو
اینگونه ام ، ببین ، خاکستری تو
راهی شدم زتو
باقی شدم زتو
اینک بیا ببین
جاری شدم زتو
من بسته ام امید بر باورت هنوز
باور کنم بیا
دیوانم هنوز.
سلام
شعر زیبایی بود...
(از تو به خود رسید مرغ دلم ولی
باور نمی کنی ، عشق منی هنوز)
۰